در دنیایی که مرگ حکمرانی میکند، "آسینا" دختری است که قلب فرشتهٔ مرگ را میدزدد؛ فرشتهای که مأمور پایان دادن به زندگی اوست اما در برابر نگاهی تسلیم میشود که حتی ابدیت را به چالش میکشد. عشق آنها قوانین آسمان را میشکند؛ اما آیا بهشت اجازه میدهد مرگ، خود قربانی عشق شود؟ داستانی از جسارت یک قلب زنده و سرنوشتی که برای نخستین بار شکست میخورد... .
داستانِ زنی است که در رویاهایش عاشق میشود، هر بار بیدارتر از قبل. اما وقتی نشانههای این خوابها شروع به نفوذ به دنیای واقعی میکنند، او باید تصمیم بگیرد که آیا این فقط تخیل است یا چیزی فراتر؟ پاسخ این معما در جایی بین بیداری و خواب پنهان شده، جایی که قلبش مدتهاست آن را میشناسد... .
باران بارید؛ تمام شد. اما با خود خاطراتی را جای گذاشت؛ زمین خیس، بوی نم خاک، قطرات باران بر روی گیاهان! قطرات باران بر روی گل رز سرخی بود؛ گل سرخی که برای خود خاطراتی ناپایدار داشت.
عاشقم و دیوانه ی چشمانت، دلم لرزید از آن خنده ی زیبایت. چگونه گویم ای دیرینه یارم؟! دلم را برده است عاشقانه هایت! هر شب در کوچه ام نشینم به عشق دیدار ولیکن نمیایی و من باز هم امیدوار؛ من در این دنیا فقط یک آرزو دارم که روزی شوم تمام دنیایت .