خلاصه کتاب:
باران بارید؛ تمام شد.
اما با خود خاطراتی را جای گذاشت؛ زمین خیس، بوی نم خاک، قطرات باران بر روی گیاهان!
قطرات باران بر روی گل رز سرخی بود؛ گل سرخی که برای خود خاطراتی ناپایدار داشت.
- نام کتاب: در انتهای عاشقی
- ژانر: عاشقانه، اجتماعی
- نویسنده: غزل کاظمینیا
- صفحات: 9
خلاصه کتاب:
از رنجی که میکشیدم، چیزی بروز نمیدادم چون به نظرم پیدا کردن کسی که دردم را بفهمد، خیلی سخت است.
اینجا قسمتی از دردهایم نوشته میشود.
- نام کتاب: افگار
- ژانر: تراژدی
- نویسنده: زیبا سعیدی
- صفحات: 17
خلاصه کتاب:
شاپرک غصه مخور، روزگار بغضش میشکند!
عاشق شدم! معشوق زخم زد و هیچ درمانی نکرد!
حرفهای ناگفتهای که میان دو عاشق باقی ماندهاند.
سخنانی که زبان از بیانشان قاصر است و حتی اگر، از زبان نیز جاری میشدند، خوراک هیچ گوشی نمیبودند!
***
ای شاپرک غصه مخور، نگذار بغض گریبانگیر روزگار شود. تقدیر ما انسانها اینگونه بود دیگر.
یکی بود و یکی دیگر نبود و در پایان این قصه، هیچ معشوقی باوفا نبود!
- نام کتاب: بغض شاپرک
- ژانر: تراژدی، عاشقانه
- نویسنده: غزل کاظمینیا
- صفحات: 11
خلاصه کتاب:
اقدس جمع کن اون شنل قرمزیتِ ره.
- شنلقرمزی چیسته سکینه، چادر حیاتُمه! صبرُم بده ای گوجهها ره اناری کُنُم سرتون گول بمالُم.
هاجر که با عینک ته استکانیش، مراحل انجام کار رو زیر نظر داشت، با همون دلبری همیشگی روبه کوکب گفت:
- حجی آب آناناس...! یه آب آناناس بده بروبچ داش مشتی شن لوتیشِ پر کنن.
گل بس پوفی کشید و عینک هاجر رو به درستی روی چشماش تنظیم کرد:
- کوکب جون هاجر باز عینکشو کج نهاده؛ منظورش آب آلبالو بید.
و آیا با این اوضاع روز یلدای ما شب خواهد شد؟! مسئله این است!
- نام کتاب: ماجیکشو
- ژانر: فانتزی، طنز
- نویسنده: _AVA_GH و Faezeh_As
- صفحات: 16